این طبیعی است که تحسین و درک ما از تمدّن یونانی بیشتر و بزرگتر از تحسین و درک ما از تمدّن اسلامی باشد. 

تمدّن یونانی یا قسمتی از آن، بخشی از میراثِ فرهنگی عمومی ماست و بخشی از سنّت فرهنگی‌ است، که ما بدان وارد می‌شویم، ولکن تمدّن اسلامی با وجود تمام خدمتی که به‌تمدّن اروپائی کرده است، برای ما اساساً چیزی بیگانه است و دشمنی است که حتیٰ لحظهٔ تحسین نیز باید از آن هراسید. چهره‌ای که ما از اسلام به ارث بُرده‌ایم، در قرن دوازدهم و سیزدهم (میلادی) و تحت تسلّط این هراس از مسلمین متصوّر شده است و حتیٰ هم اکنون نیز فقط معدودی از اروپائیان می‌توانند اسلام را با بی‌طرفی مورد توجه قرار دهند. با وجود این آیا تحسین ما از یک شیء زیبا باید تحت تأثیر جهل و عدم درک فرهنگی که آن‌را به‌وجود آورده است باشد؟!  

برعکس آیا ممکن نیست که تحسین و درک ما از یک شیء زیبا،راهی برای درک و تحسین یک فرهنگ بیگانه بدست دهد؟!آیا حتیٰ ممکن نیست که زیبائی یک شیء معیار و مقیاس یک فرهنگ و عامل اعتبار آن فرهنگ باشد؟! آیا نباید فرهنگِ اسپانیای اسلامی به‌علت وجود بناهای زیبای مسجد اعظم قرطبه و الحمرای غرناطه فرهنگ عظیمی باشد؟!


[کتابِ اسپانیای اسلامی، اثر مونتگمری‌وات، صفحه‌ی209]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها